آقا پوریا دلربای ماآقا پوریا دلربای ما، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

آقا پوریا ღ جوانـــمرد کوچــــک

ماه من*امید من

اگه بیایی به این دنیا و زمینی شوی          اگه بیایی به این دنیا و زمینی شوی یک خدای خیلیییییییییی بزرگ داری که بزرگیش از بی نهایت بی نهایتتر و مهربانیش از پدر بیشتر و دلسوزی اش از مادر هم فراتر است. ا گه بیایی به این دنیا و زمینی شوی  یه بابایی گل و عزیز و یک مامان، مامانی ومهربان داری .                                                                           ...
30 مرداد 1392

آرام جانم سلام

  عزیز بابا با بایی اینقدر باهات حرف میزنه وکلی واست ذوق میکنه و بهت ابراز احساسات میکنه نکند که به حرفهاش گوش نکنی باید خوب به حرفهاش گوش کنی چون بهترین چیزی که بهت آرامش میده صحبت های بابا  اکبر با عزیز بابا است.امروز صبح هم اول ویار مامانی شروع شد اما من سعی میکنم نسبت بهش حساسیت نشون ندم وبه خاطر سلامتی ات اصلا بهش گوش نمیدم . گلم امروز مادر جون اومد خونمون و شیرینی اومدن شما کوچولو را آورده بود منم سونوگرافی که ازت گرفته بودیم نشونش دادم اینقدر برات ذوق کرد که بیا و ببین راستی بابایی چهارشنبه 1/9/1391 شبش به خاطر وجود مقدس عزیزی مثل تو برام یه شاخه گل رز خریده بود الهی قربونت برم که اومدنت به زند...
30 مرداد 1392

سیزده بدر کوچولوی ناز من

جوانمرد کوچک من 13  فروردین 92 دوران جنینی (روز طبیعت) را در صحرا       آقاجون حاج یدالله به سر برد به من که خیلی خوش گذشت چون یه گل پسر ناز باهام بود . فکر کنم تو هم با تکون خوردنهات بهم ثابت کردی که داره بهت خوش میگذره.     1392/1/13   &A&L ...
30 مرداد 1392

حرف های دل مامان و بابا

عزیزکم ،آرام باش . چشم هایت را ببند و بگذار خستگی از تنت بیرون بیاید ما به جای تو بیداریم خیالت راحت باشد عزیز جان وقتی خوابی دنیا برایت می چرخد ما هم شش دنگ حواسمان به توست از وقتی که به دنیا آمده ای با یک چشم می خوابیم و گوشمان به نفس های توست. آرام نفس بکش عزیزک ،بخواب ،خوب بخواب ما همیشه با تو هستیم و دوستت داریم.   ...
25 مرداد 1392

تفسیر واژه "مادر"

مادر        یک کودک ،کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید: "می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: از میان بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام. او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد. اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه. اینجا در بهشت ، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخندی زد و گفت: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو...
20 مرداد 1392

جوجه کوچولوی یک ماهه

آقا پوریا امروز یک ماهه شده و هر روز شیرین تر از روز قبل . یک ماه از لمس کردن وجودت می گذرد یک ماه از اولین در آغوش گرفتنت می گذرد یک ماه از اولین نگاه طنین اندازت می گذرد   جوجه کوچولوی ما یه عادت های خاصی داره : فقط با یک جغجغه آروم میشه. روزها همش خوابه و بر عکس شبها بیداره. موقعی که شبها نا آرامی میکنه و خوابش نمی بره فقط باید بابایی را محکم بغل کنه تا بخوابه. بعضی وقت ها به شکلی خاص لبهاش را غنچه میکنه .       ١٣٩٢/٥/٢٠ ...
20 مرداد 1392

کودک من

گل پسرم آدم ها یک دنیا با هم فرق دارند کوتاه،بلند،چاق،لاغر،سیاه،زرد،سفید....بچه ها روز به روز تغییر می کنندتا بزرگ شونداما یک چیز ثابت می ماند"هر مادری فرزندش را زیباترین و بهترین موجود روی زمین می داند مهم نیست که قدت چقدر است یا وزنت یا رنگ چشمانت چه رنگی است " مهم آن است که وجودت دل آدم را از عشق لبریز می کند. هر کس درباره شباهت تو به خانواده نظری داشت ،یک عده می گفتند شبیه منی،یک عده می گفتند شبیه بابا هستی اما بیشتر شبیه منی اما به هر حال تو بهترین و زیباترین موجود دنیا هستی.   زمان تولد 3/420 کیلوگرم وزن و 54 سانتی متر قد داشتی . رنگ چشم های تو مشکی و رنگ موها هم مشکی مشکی بود. اندازه دور...
19 مرداد 1392

گل پسر ده روزه

آقا پوریا ده روزه که زندگی  مامان و بابایی را از این رو به اون رو کرده و هر روز شیرین تر و عزیزتر از روز قبل میشه . ماه رمضان امسال ما نسبت به سالهای قبل خیلی خیلی تفاوت دارد و اون اینکه ما در هر افطار و سحر یه کوچولوی ناز نازی در کنارمون داریم. روزاول زندگی پوریا روز دوم زندگی پوریا روز سوم زندگی پوریا روز چهارم زندگی پوریا روز پنجم زندگی پوریا روز ششم زندگی پوریا روز هفتم زندگی پوریا روز هشتم زندگی پوریا روز نهم زندگی پوریا روز دهم زندگی پوریا ١٣٩٢/٤/٣٠ ...
19 مرداد 1392